مهدا جانمهدا جان، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

برای گل دخترم

با دخترم

دختر نازم عسل مامان ایشالله سال 93 برات سالی پر از شادی.سلامتی.خوشی باشه. سال 92 با همه ی خوبیو بدی هاش تموم شد.. تعطیلات عید هم با رفتن به خونه ی عمه و عمو خاله و ...تموم شد.عید امسال که منو بابایی مدام در حال کنترل شما بودیم که یک وقت خرابکاری جبران نشدنی برامووون به بار نیاری.. تو این یک سالی که گذشت شما ماشالله بزرگ شدی و شیطونو باهوشو بازیگووووش که الهی مامان قربون تمومه اداهای ناااازت.... تا صدای نوحه بیاد یا بابایی حسین حسین بگه با شور خاصی شروع میکنی به سینه زدن... صدای آهنگ بیاد با مدلای مختلف میرقصی..حتی آهنگ ملایم باشه فقط موج میری... یه وقتایی بابا دراز میکشه خدا نکنه منم برم بخوابم...هرجای اتاق که باشی با سرعت...
16 فروردين 1393

روز عید...13 به در ...

خونه تکونیای عید رو تو هفته ی آخر به طور کاملا فشرده انجام دادم...  ایشالله که سال 93 سالی پر از خیر برکت و سلامتی برای همه باشه... قرار بر این بود که دو سه روز بریم خونه عزیز و دید و بازدید های تهران رو انجام بدیم و جمع کنیم بریم ولیان... تا 13 بمونیم...که متاسفانه قسمت نشد.. دقیقه 90 بود که گفتم هفت سینی هم بزاریمو بعد بریم...   واین شد... 3-4 روز تهران بودیم... روز اول عید مهدا خانومو مهرسا گوگولی شامپوس و گیگیلی بغل عزیز     اومدیم خونمون .صبح زود مهمون برامووون اومد..این شد که موندگار شدیم... البته خریدامووونم کرده بودیم... تا 12 خوردیمو خوابیدیم...در منزل خودماااان.....
16 فروردين 1393

واکسن 12 ماهگی..مریضی بعد از اونو و.....

١٤ اسفند مهدا جونمو بردیمو واکسن ١٢ ماهگی رو زد... از عصر همون روز تب کرد..تا دوروز تب داشت و همش پاشویه میکردم..تب بر میدادم..لب به هیچی نمی زد.حتی آبم نمیخورد.فقط شیر میخورد..بچم خیلی ضعیف شد..روز چهارم دو بار بالا آورد..سریع حاضر شدم با خواهر شوهرم بردمش بیمارستان... دکتره گفت از واکسنشه و هیچی حالیش نبود..الکی چرک خشک کن داده بود به مهدا. بچم مدام اسهال...رنگو روی پریده..بردیمش بیمارستان شهید فهمیده.ors  بهش داد... یه آزمایش هم گرفت.الحمدالله بهتر شد.. اشتهاشم کم کم برگشت...دوغ و ماست با چای کم رنگ دکترش سفارش کرده بود که بخوره و همونا حل بچمو خوب کرد...   الهی مامان فدات بشه چقدر خونمون سوتو کور ...
16 فروردين 1393

عکسای تولد یکسالگی

سلام.بعد از مدت ها اومدم.اماااااااااااااااااا دست پر خیلی دلم میخواست زودتر بیامو عکسای جدید از مهدا گلی بزارم...ویندوزم مشکل دار بود..عکسارو نمیتونستم بزارم...   تولد دختر نازمو به جای ١٣ اسفند ٩ اسفند بر گزار کردیم... مهمونامون خودمونی بودیم..فقط درجه یک ها.. خیلی خوش گذشت..مخصوصا به مهدا جونم.اما آخرای مهمونی دیگه خسته شده بود و کلافه...   تزیینات تولد     محمد جون به مهدای نازم سیب قرمز میده.....   عزیز دلم بعد از این که کیکو برید چاقوشو نمیداد....   ذوق دخترم.....   سفره عصرونه...   مهرسا گوگو...
16 فروردين 1393
1